موزه بخشی از جهان سرگرمی یا جهان آموزش

انسان امروزی در جهانی هدف محور زندگی می‌کند که دغدغه نیازهای عمومی برهمه چیز تقدم یافته است و قرار است موزه‌ها هم در "خدمت "همین نیازهای عمومی باشند.

میراث آریا: در جهان امروز توجه به‌ اشیایی که ارزش‌شان ذاتی است و توجه به هر چیزی به خودی خود، منسوخ به نظر می‌رسد، زیرا امروزه تقریباً همه هنرها، علوم و فعالیت‌ها اهدافی دارند یا با اهدافی محدود شده‌اند. حتی در موارد نادری که ادعا می‌شود فعالیتی مطلقا خودآیین است و هدف آن پژوهش صرف یا خلق هنر زیبا است، فوراً ساختارشکنی می‌شود تا معلوم شود خالق اثر به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه مقاصدی را دنبال کرده است. هیچ شیئی جدا از محیط کاربردی و مصرفی‌اش قابل تشخیص نیست. اثر هنری به تدریج به رویداد هنری تبدیل می‌شود و آشکار می‌شود که هر پروژه پژوهشی بخشی از یک راهبرد اجتماعی یا سیاسی است.‌ اشیا در مفاهیمی حل می‌شوند که ثباتشان فقط لحظه‌ای دوام دارد. امروزه تفکر به عنوان لذت محض و غرق شدن در آن به این منظور، غیر قابل درک به نظر می‌رسد و بنابراین نمی‌تواند هدف افراد یا سازمان‌ها باشد. بنابراین موزه‌ها دیگر همچون گذشته منفعل نیستند و به بخشی از صنعت یادگیری تبدیل شده‌اند.

آموزشی که موزه‌ها فراهم می‌کنند، صرفاً به این دلیل غیررسمیدر نظر گرفته می‌شوند که مدرک ارائه نمی‌دهند و هنوز معیاری تأییدشده برای سنجش دستاوردهایشان ندارند، اما این مشکلات نباید باعث شوند ما هدفمندی جدی موزه‌ها را دست‌کم بگیریم. گنگ بودن رسالت آن‌ها از خیلی جهات مشکل‌ساز است، اما راه‌های خوبی برای جبران وجود دارد. یکی از موهبت‌ها ویژگی چند معنی بودن‌ اشیای موزه است. این آثار می‌توانند تفاسیر متعددی داشته باشند و موزه‌ها می‌توانند از زمینه‌های متنوعی بهره ببرند. موزه‌ها ساختار غیرمنعطف کلاس درس را ندارند و داستان‌های ملیت‌ها، نسل‌ها و طرز فکرهای مختلفی را در هم می‌آمیزند، همه را به زبان‌ اشیا بیان می‌کنند.

موزه‌ها اگر بخواهند آگاهانه و از سر وجدان کثرت‌گرا باشند، می‌توانند آنچه را در اختیار دارند با نظریه‌های بدیع یادگیری و اهداف غیرمعمول آموزشی هماهنگ سازند. این نظریه‌ها و اهداف در مقایسه با آنچه در نهادهای سنتی آموزش رسمی رایجند، آمرانه نیستند و قدرت اختیار بیشتری به یادگیرنده می‌دهند. بنابراین هدف موزه‌ها کامل کردن کار این نهادهاست، نه رقابت با آن‌ها. موزه‌ها در حال حاضر بیشتر با معلمان منفرد و کل نظام مدارس همکاری می‌کنند تا کیفیت آموزش را در تمام سطوح بهبود بخشند. موزه‌ها به قدری در یافتن روش‌های تأثیرگذار بر تجربه مخاطبان موفق بوده‌اند که در حال حاضر می‌توانند با مراکز تجاری و تفریحی رقابت کنند، مراکزی که در کنار درآمد اقتصادی هدفی ندارند، مگر ایجاد هیجان.

ادعای حقیقت در اینجا مطرح می‌شود که در مراکز تجاری و تفریحی جایی ندارد. برای مراکز تجاری و تفریحی اهمیتی ندارد که شما در نتیجه این تجربه به چه چیزی فکر می‌کنید یا به چه باوری می‌رسید و این همان موضوعی است که در موزه به عنوان معنا یا پیام توسط گردانندگان سرسختانه پیگیری می‌شود.

موزه بخشی از جهان سرگرمی یا جهان آموزش

موزه‌ها خود را بخشی از جهان آموزش می‌دانند، نه بخشی از جهان سرگرمی و این به دلیل رابطه میان حقیقت و واقعیت بی‌دوام است. آنچه حائز اهمیت است فزونی تجربه نیست، بلکه این است که تجربه نهایتاً به چیزی منتهی می‌شود. بدون این ارتباط، موزه‌های کودکان فقط زمین‌های بازی هستند که به زحمت ساخته شده‌اند و مراکز علمی فقط سیرک‌های هوشمندانه هستند.

پس آنچه موزه‌ها آموزش می‌دهند، چیست؟ نمی‌توانیم موزه را مرکز آموزشی بنامیم و در عین حال از این سؤال طفره برویم و مسئولیت موزه را در برابر آنچه که بازدیدکنندگان فرا می‌گیرند، نادیده بگیریم. به هر حال موزه‌ها شاخص وضع می‌کنند؛ چرا این شیء و نه شیء دیگری؟ چرا این محرک‌های تجربی به این ترتیب چیده شده‌اند؟ کجا موزه به اتمام می‌رسد و جهان آن آغاز می‌شود؟

صرف‌نظر از بلندپروازی‌هایشان، موزه‌ها نه می‌توانند جهان را از نو خلق کنند و نه آن را دوباره بسازند، اما می‌توانند به ما کمک کنند جهان را با شگفتی از نو دریابیم. بازدیدکنندگان به قدرت موزه‌ها عادت دارند، چه با آن‌ها موافق باشند، چه نباشند و چه آمادگی پذیرش پیام را داشته باشند و چه نداشته باشند. آن‌ها با آگاهی به اینکه آنجا موزه است، تصمیم می‌گیرند به موزه بروند و می‌توان تصور کرد که آنجا چیزی یاد خواهند گرفت. شاید آنچه یک بازدیدکننده با آن مواجه می‌شود، باعث شود به جای دیگری برود و بیشتر بیاموزد، مثلاً به کتابخانه برود یا در دوره‌ای آموزشی ثبت‌نام کند. این نوع انگیزش را نمی‌توان در برنامه درسی از قبل برنامه‌ریزی کرد و گنجاند، اما می‌تواند بخشی از دلایل وجودی موزه باشد. موزه همچون گذری است که به جهان برمی‌گردد، منبع الهامی است که در حال حاضر بسیاری از افراد سرشناس با احترام از آن به عنوان یکی از عوامل اساسی شکل‌دهنده شخصیت خود یاد می‌کنند. در حالت مطلوب موزه آغاز یک راه است، نه پایان آن. به عبارت بهتر، موزه بخشی از یک فرآیند است.

یادگیری، تمایلات و نیازهایی را برطرف می‌کند و خود تمایلاتی را ایجاد می‌کند. موزه‌ها هم منبع چنین تمایلاتی هستند و هم نتیجه و محصول آن‌ها، موزه‌ها محصول حس شگفتی فردی هستند و به ما در بازیافتن حس شگفتی‌مان هم کمک می‌کنند. در موزه‌ها درنگ می‌کنیم تا در شگفت شویم، بعد سؤالی مطرح می‌کنیم و دوباره حیرت می‌کنیم و دوباره می‌پرسیم.
عادت و تلقین ما را وامی‌دارد که برای هر چیزی توجیهی بخواهیم. آیا باید شگفتی پراکنده و لذت بی‌هدف را ترویج دهیم؟ آیا نباید تأکید داشته باشیم که کار اصلی موزه‌ها حفظ فرهنگ‌ها است، نه فراهم ساختن تفریح؟ آموزش تفکر فراتر از مرزها و محدودیت‌ها، تمرین ذهنی و گسترش احساسی؟ توزیع اطلاعات؟ نشان دادن‌ اشیا به نحوی جدید، قطعاً همه این موارد گاهی در موزه‌ها اتفاق می‌افتد، اما نمی‌توان روی آن‌ها حساب کرد. بعضی وقت‌ها مردم فقط برای نهار خوردن به موزه ‌می‌روند. آیا این توهینی تلقی می‌شود به افرادی که کار، زمان و انرژی‌شان صرف یافتن پاسخی برای پرسش چیستی هدف و فایده موزه صرف شده است؟

لازم نیست که همه موزه‌ها علایق یکسانی را تأمین کنند. حتی موزه‌های درجه دو هم جایگاه خود را در جهان دارند. همان‌طور که هنر بد هم جایگاهی برای خود دارد. لذتی که در ارزیابی آن‌هاست با تعظیمی که از سر احترام بر شاهکارهای هنری فرود می‌آوریم، متفاوت است.

موزه فضای امنی را فراهم می‌کند که در آن می‌توان نکات منفی و سایر جنبه‌های مسائل را بررسی کرد و به نمایش گذاشت، بدون اینکه نتایج مخربی به دنبال داشته باشند.

گزارش از گیسو فکوری نوشاد، کارشناس موزه داری استان آذربایجان شرقی

انتهای پیام/

کد خبر 1402063001784
دبیر مریم قربانی‌نیا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha